و دقیقاً مانند آن، حماسه تاریخی FX Shōgun به پایان خود رسیده است - نه با انفجار توپ یا یک سکانس جنگی عظیم، بلکه با دو مرد که در سواحل ژاپن ایستاده‌اند و به آینده‌ای که ممکن است بیاورد نگاه می‌کنند. قبل از پرداختن به مبادله بی کلام بین لرد یوشی توراناگا (هیرویوکی سانادا) و جان بلکثورن (Cosmo Jarvis) که به هاتاموتو تبدیل شده خلبان شده است، که به خودی خود به خوبی صحبت می کند، مهم است که در وهله اول به آنچه که همه اینها را ممکن کرده است، دست بزنیم.

مرگ لیدی تودا ماریکو (آنا ساوای) در قسمت قبلی به نحوی انجام داد که کل ارتش نتوانست آن را انجام دهد، اما از دست دادن او معادل سنگی است که در یک برکه ساکن افتاده است، با اثرات موج دار آن که ما را در کل این ماجرا می برد. فینال و احتمالا فراتر از آن با مرگ ماریکو، شوگون اکنون غیبتی را تحمل می‌کند که هیچ راهی واقعی برای پرکردن آن وجود ندارد - این شاید بزرگترین دلیلی باشد که فصل دهم: رویای یک رویا» بیشتر یک پایان آرام است تا یک اوج انفجاری. اکنون که گرد و غبار فرو نشسته است، تکلیف هرکسی که برای گرامیداشت یاد او باقی مانده است، چه می شود؟ آیا جنگ واقعاً نتیجه مطلوب برای همه اینها برای شروع بود؟ و آیا توراناگا قصد واقعی برای پوشیدن عنوان شوگان دارد؟
مرگ ماریکو در فینال شوگان» بر سر همه قرار دارد
در صورتی که بعد از پایان انفجاری اپیزود 9، شکی در مورد سرنوشت ماریکو باقی بماند، قسمت دهم و آخر شوگان با شروع قطعی‌اش، همه احتمالات دیگر را از بین می‌برد. اما مرگ ماریکو، در حالی که در پایان خود جسورانه است، همچنین تأثیر باد را از بادبان های همه می زند - از جمله لرد ایشیدو (تاکهیرو هیرا)، که به وضوح این احتمال را در نظر نمی گرفت که گروهی از شینوبی های نقابدار را تحت پوشش قرار دهد. تاریکی منجر به این نتیجه خواهد شد. با این حال واکنش او در کنار یابوشیگه (تادانوبو آسانو)، که علاوه بر ناشنوا شدن جزئی در نتیجه انفجار، به نظر می رسد بخش قابل توجهی از روح خود را در این فرآیند از دست داده است، کاملاً تحت الشعاع قرار می گیرد. هرچه که ارباب مکر زمانی که مخفیانه تصمیم گرفت با ایشیدو همسو شود به خاطر میل به نجات دوباره پوست خود تصور می کرد، مطمئناً اینطور نبود. مرگ ماریکو، یابوشیگه را به گونه‌ای که ما هرگز از او ندیده‌ایم، تکان می‌دهد، و نه فقط به این دلیل که مرد با دست و زانو در تلاش است تا گربه‌ماهی خیالی را در یک حوضچه باغ شکار کند.
به طور مشابه، اوچیبا نو کاتا (فومی نیکایدو)، مادر وارث، در پی کسی که زمانی او را به عنوان یک خواهر نزدیک می‌دانست، درباره چیزها تجدید نظر می‌کند. او تصمیمی است که بدون وزنه تلخ گرفته نمی‌شود، به‌ویژه پس از گفتگوی هفته قبل اوچیبا و ماریکو. با این حال، به نظر می رسد اوچیبا اکنون متوجه شده است که ماریکو در تمام مدت زمانی که این دو زن در طرف مقابل ایستاده بودند، سعی می کرد او را متقاعد کند. اصرار بر اینکه ایشیدو و شورای نایب السلطنه به ماریکو دفن مسیحی مناسبی بدهند، تنها شروع کار است، و همچنین نوشتن آخرین سطر شعر ناتمام ماریکو با کلمات فراق دوستش: "گلها فقط گل هستند چون می ریزند." در حالی که مسئولیت اصلی اوچیبا بر عهده پسرش بوده و خواهد بود، اهمیت دوستی او با ماریکو به او وضوح جدیدی می دهد که به دلیل قضاوتی که او را قادر به انجام آن می کند، تحسین برانگیزتر می شود. ما منتظر بودیم تا اوچیبا متوجه شود که وفاداری او با ایشیدو انتخاب درستی نیست و او می‌تواند با حمایت از توراناگا، آینده بهتر و قوی‌تری را برای وارث تضمین کند. فقط جای تاسف است که تا به حال نتوانسته مسیر درستی را پیش روی خود ببیند.

حتی در حالی که مرگ ماریکو با نیش قدرتمندی همراه است، معلوم می‌شود که او قبل از آخرین ساعات زندگی‌اش، زمانی که با پدر مارتین (تامی باستو) قبل از سپپوکوی مورد نظرش ملاقات می‌کرد، به یک معامله حیاتی دست یافت. ممکن است سرنوشت بلکثورن در میان نگرانی‌های مبرم‌تر از بین رفته باشد، اما این بدان معنا نیست که شورا قصد اصلی خود را فراموش کرده است که او را به هر وسیله‌ای که لازم است از بین ببرد - از جمله راه مورد علاقه‌شان برای کمین کردن به کسی در جنگل و سرزنش یک بی‌چهره. گروه راهن در واقع، بلکثورن بر این باور است که این دقیقاً همان چیزی است که تا زمانی که او از اوزاکا توسط گروهی از نگهبانان و کسی جز خود کشیش به بیرون از اوزاکا هدایت شود، در انتظار اوست. با توجه به اینکه بلکثورن، به عنوان یک پروتستان خودخوانده، بیزاری خود را از کاتولیک ها پنهان نکرده است، او کاملا متقاعد شده است که پدر مارتین قصد دارد مرگ او را سازماندهی کند - تا زمانی که کشیش او و ما را نیز شوکه می کند و فاش می کند که ماریکو ترتیبی داده است. با کلیسا برای نجات جان بلکثورن. بنابراین بلکثورن تا خلیج اوزاکا همراهی می‌شود و پدر مارتین، وعده‌اش به ماریکو عملی شد، انجین را به راه خود می‌فرستد، اگرچه هیچ بخشی از این حرکت مانند یک پیروزی به نظر نمی‌رسد - به خصوص پس از اینکه بلک‌تورن متوجه شد که اراسموس در ته دریا غرق شده است. بندر آجیرو

یابوشیگه با پایان خود در قسمت پایانی شوگون ملاقات می کند
در همین حال، جاه‌طلبی یابوشیگه و طبیعت خودخواهانه منجر به عواقبی به‌قدری شدیدی شده است که او این بار نمی‌تواند راه خود را برای خروج از آن صحبت کند – اما احساس می‌شود که او واقعاً نمی‌خواهد. به نظر می رسد که هیچ کس بیشتر از برادرزاده اش، اومی (هیروتو کانای) از اینکه شاهد سقوط ارباب است متعجب نمی شود، که هنوز در بازگشت به آجیرو به یابوشیگه تعظیم می کند اما در نهایت نمی تواند خیانت او را نادیده بگیرد. شاهدان کافی از یابوشیگه به عنوان مسئول بازکردن درب به روی شینوبی ها در آن شب نام برده اند، و در مواجهه با این واقعیت، یابوشیگه حتی نمی تواند سعی کند آن را انکار کند. با این حال، چیزی که او دنبال آن می‌خواهد، این است که "یک مرگ خوب" به او داده شود، مانند شکسته شدن توسط آتش توپ یا خورده شدن توسط یک ماهی خشمگین، و سپس، در کمال تعجب، Blackthorne دومین او باشد. توراناگا او را در هر دو مورد انکار می کند و به او دستور می دهد که سپپوکو مرتکب شود و ادعا می کند که خودش یابوشیگه را به جای آنجین دوم خواهد کرد.
تا غروب آفتاب روز بعد، یابوشیگه به مرگ نزدیک می شود، البته نه قبل از یک مبادله مختصر و معنادار با اومی که در آن برادرزاده اش قول می دهد که نام خانوادگی آنها محترم خواهد شد و همه چیزهایی را که از عمویش آموخته است گواهی می دهد. اکنون، همانطور که یابوشیگه ادعا می کند، یادگیری به پایان می رسد، زیرا او نسخه نهایی FINAL.docx وصیت نامه خود را تحویل می دهد و به سمت صخره ادامه می دهد، جایی که توراناگا از قبل در کمین او نشسته است. صحنه‌ای که پخش می‌شود، به‌عنوان بهترین نمایش پایانی شوگون به‌عنوان یک کل به نظر می‌رسد - یک مکالمه صلح‌آمیز و صمیمی بین دو نفر که توضیح می‌دهد این نمایش در تمام طول این مدت واقعاً درباره چه چیزی بوده است. همانطور که توراناگا در دقایق پایانی خود به یابوشیگه فاش می کند، نقشه او - که با فرستادن ماریکو به اوزاکا به اوج خود رسید - به این معنی است که "آسمان زرشکی" قبلاً اتفاق افتاده است و برای دیدن آن نیازی به ارتش نیست. اگرچه نیروهای توراناگا یک ماه بعد در میدان نبرد در سکیگاهارا در مقابل نیروهای ایشیدو گرد هم می آیند، اما تفاوت این است که ایشیدو دیگر وارث را در کنار خود نخواهد داشت. اوچیبا، که در پی مرگ ماریکو مخفیانه برای توراناگا نامه نوشته است، قول داده است که از ارتش پسرش خودداری کند، و ایشیدو را بدون پرچمی برای مبارزه باقی می گذارد. شورای سلطنت او را پیش از کشیدن شمشیر» رد خواهد کرد و بدین ترتیب پیروزی سریع و کامل توراناگا را تضمین می کند.

اما یابوشیگه، حتی با وجود تمام داستانی که پیش روی او گذاشته شده است، هنوز سؤالات بیشتری دارد - یکی از آنها در مورد نتیجه پیروزی توراناگا است. آیا با یک برد مطمئن، آیا تمام این مرگ و فداکاری برای او ایجاد شد تا عنوان شوگان را به دست آورد؟ در طول سریال، توراناگا بیش از یک بار ادعا کرده است که تمایلی به اعلام این عنوان ندارد، اما آیا قلب مخفی او تا حدودی با یابوشیگه، حتی برای یک لحظه، به او خیانت می کند؟ این پاسخی است که توراناگا تصمیم می گیرد ندهد، حتی اگر یابوشیگه قسم بخورد که آن را به قبرش خواهد برد. "چرا به یک مرده آینده را بگویید؟" توراناگا می‌گوید، در انعکاس سخنان خود یابوشیگه که قبلاً در این فصل وجود داشت. از آنجایی که این دو به مجموعه‌ای از صخره‌های بسیار شبیه به صخره‌هایی که در اوایل زندگی یابوشیگه تقریباً جانش را می‌گرفتند، می‌نگرند، ارباب رسوا سرانجام به دنبال مرگ می‌رود و توراناگا ضربه ی سر برنده را وارد می‌کند.

بلکثورن سرنوشت واقعی خود را با حسن نیت توراناگا در فیلم پایانی شوگون می‌آموزد.
در فینال شوگون این هفته، بلکثورن توسط مرگ تسخیر شده است - نه فقط ماریکو، حتی اگر از دست دادن زنی که او بدون شک دوستش داشت همه چیز را به خطر انداخته است. در کنار آن موارد غم و اندوه، تصورات آشکاری از زندگی وجود دارد که انجین در صورت انتخاب بسیار خاص در این مرحله می‌توانست داشته باشد، که به نظر می‌رسد او در بستر مرگ دراز کشیده و صلیب ماریکو را در حالی که توسط آثار زمان خود احاطه شده است، به اوج می‌رسد. در ژاپن. با توجه به تمام آنچه بلکثورن از سر گذرانده است، به نظر می رسد نتیجه نسبتاً شرم آور باشد، اما حتی اگر این قسمت جرأت کند احتمال آنچه می تواند باشد را در نظر بگیرد، "رویای یک رویا" نیز اشاره ای به نتیجه داستان است. مردی که زمانی با هدف بسیار متفاوتی به ژاپن آمده بود، به لطف یک آزمایش نهایی از توراناگا، هدف جدیدی پیدا می کند.

قبل از اینکه این اتفاق بیفتد، بلکثورن متوجه می‌شود که همسر سابقش، فوجی (موئکا هوشی)، پس از انجام وظیفه‌اش در قبال اربابشان، اکنون قصد دارد عهد خود را بپذیرد و طبق نقشه اصلی خود راهبه شود. این یک گفتگوی تلخ و شیرین است، زیرا بلکثورن خود را تسلیم می‌کند و می‌داند که باید راه خود را با شخص دیگری که دوست شده است جدا کند، در حالی که فوجی به وضوح شکل محبت خود را نسبت به کسی که زمانی او را وحشی می‌دانست، احساس می‌کند. مبادله آنها به بحث در مورد تنش های چرخشی در آجیرو منجر می شود و این واقعیت که توراناگا از غرق شدن اراسموس برای تنبیه روستاییان برای تلافی استفاده می کند، که چنان مشهودی بلکثورن را آشفته می کند که او از فوجی می خواهد که ملاقاتی با اربابشان ترتیب دهد. روز در میان کوه هایی که زمانی زله در آن ها ویرانی به بار آورد، این دو مرد با یک رویارویی بسیار مورد نیاز روبرو می شوند، رویارویی که با توجه به آنچه که نشان می دهد، به همان اندازه لرزه زا ثابت می شود.

ماهیگیر ترسو موراجی (یاسوناری تاکشیما) نه تنها هویت واقعی خود را به عنوان سامورایی وفادار و جاسوس تونوموتو آکینائو فاش می کند، بلکه بلکثورن به رفتار توراناگا با مردم آجیرو مخالفت شدیدی دارد، به خصوص که او به این نتیجه رسیده است که کشتی او چندان مهم نیست. در طرح کلان چیزها دیگر. وقتی توراناگا از تلاش‌هایش برای کشف خیانتی که اعلام می‌کند در معرض دید آشکار پنهان می‌شود، تسلیم نمی‌شود، آنجین اصرار می‌ورزد که آن افراد دشمن او نیستند - او خودش است. با در دست داشتن صلیب ماریکو، و شبح آینده ای متفاوت در پشت او، بلکثورن در اعتراض به "مجازات سنگدلانه" توراناگا در مورد آجیرو تلاش می کند تا سپپوکو انجام دهد و تقریباً قبل از مداخله فیزیکی اربابش موفق می شود. توراناگا می‌گوید: اگر بالاخره کارتان تمام شد، آن کشتی را بازسازی کنید و برای من ناوگان بسازید».

تغییر عقیده ارباب ممکن است عجیب به نظر برسد، اما، برای اینکه فراموش کنیم، جزئیات بیشتری از طریق گفتگوی نهایی با یابوشیگه کشف می شود. نابودی اراسموس کار توراناگا بود، اقدامی با هدف دوگانه: نجات جان بلکثورن از خصومت‌های کلیسا و آزمایش وفاداری آنجین. شاید روزی، بلکثورن از حقیقت آگاه شود – اما تا آن زمان، اراسموس مطمئناً تعمیر خواهد شد و توراناگا احتمالاً باید آن را از طریق راه‌های دیگری از بین ببرد. قطعاً سرنوشت بلکثورن این است که هرگز ژاپن را ترک نکند، سرنوشتی که وقتی سرانجام اهمیت مرگش را می‌فهمد، بر خود مهر می‌زند. کمک به فوجی برای خداحافظی با شوهر و پسرش با پخش خاکستر آنها در بندر آجیرو، میخ دیگری در آینده است. رها کردن صلیب ماریکو در همان اعماق تضمین می کند که او هرگز آن پیرمردی نخواهد بود که در رختخواب دراز کشیده است و خاطرات گذشته تسخیر شده است. و بنابراین، بلکثورن خود را متعهد به بازسازی کشتی خود می‌کند و با بالا بردن کشتی از آب شروع می‌کند، تلاشی که تا زمانی که شوهر ماریکو، بونتارو (شینوسوکه آبه) وارد عمل شود و قدرت خود را برای این هدف ببخشد، دشوار به نظر می‌رسد. به نظر می رسد درک جدیدی بین بلکثورن و توراناگا در عواقب پس از آن اتفاق می افتد، قبل از اینکه لرد نگاه خود را به سمت افق و احتمالات بی حد و حصری که پیروزی آینده او تضمین می کند، معطوف کند.

طی هفته‌های پس از نمایش، شوگان مقایسه‌های زیادی با بازی تاج و تخت به‌دست آورده است – که برخی از این ارزیابی‌ها نسبت به دیگران مناسب‌تر هستند. اما یکی از جنبه‌هایی که شوگان هرگز نمی‌توان آن را به تقلید متهم کرد، این است که به خود اجازه می‌دهد که بیات شود، یا استقبال بیش از حد از آن باقی بماند. اگرچه این واقعیت که اقتباس راشل دو و جاستین مارکس از کار جیمز کلاول در اینجا به نتیجه می رسد قرص سختی است، اما این سریال در حال پایان است که در اوج غیرقابل انکاری است که برای فصل دوم همخوانی با آن دشوار است. شوگان رویای عاشقان تلویزیون بوده است که هر هفته پوشش داده شود، و با پایان آن، مطمئناً نه تنها یکی از بهترین برنامه‌های سال بلکه یکی از بهترین برنامه‌هایی است که تا به حال به نمایش درآمده است.

«فرانکنشتاین» گیلرمو دل تورو: بازیگران، طرح داستان و هر آنچه که تاکنون می‌دانیم

داستان واقعی پشت معاون توکیو، توضیح داده شده است

خلاصه داستان "Shōgun" قسمت 7: با شمشیر بدوید

خلاصه داستان پایانی «Shōgun»: چرا آینده را به مرد مرده بگوییم؟

چرا لیدی اوچیبا قهرمان ناخوانده شوگان است

توراناگا ,بلکثورن ,است، ,ماریکو ,یابوشیگه ,زمانی ,پایانی شوگون ,دراز کشیده ,صلیب ماریکو ,داده شود، ,واقعی برای
مشخصات
آخرین جستجو ها